تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

3نفر هستند که بدون هیچ چشمداشت و منتی و فقط به خاطر خودت خواسته هایت را بر طرف میکنند، پدر و مادرت و نفر سومی که خودت پیدایش میکنی، مواظب باش که از دستش ندهی و بدان که تو هم برای او نفر سوم خواهی بود

یادمان باشد

 



یادمان باشد

به دل کوزه آب که بدان سنگ شکست

بستی از روی محبت بزنیم تا اگر آب در آن سینه ی پاکش ریزند

آبرویش نرود

یادمان باشد

فردا حتماً ! ناز گل را بکشیم

حق به شب بو بدهیم ونخندیم دگر

به ترک های دل هر گلدان

و به انگشت نخی خواهیم بست

تا فراموش نگردد فردا

زندگی شیرین است

زندگی باید کرد

و بدانیم که شبی


خواهم رفت و شبی هست مرا


که نباشد پس از آن فردایی!!!

[ جمعه 31 / 1 / 1390 ] [ 20:28 ] [ elnaz ] [ ]

زندگی

 

زندگي آرام است،

مثل آرامش يک خواب بلند.

زندگي شيرين است،

مثل شيريني يک روز قشنگ.

زندگي رويايي است،

مثل روياي ِيکي کودک ناز.

زندگي زيبايي است،

مثل زيبايي يک غنچه ي باز.

زندگي تک تک اين ساعتهاست،

زندگي چرخش اين عقربه هاست،

زندگي راز دل مادر من.

زندگي پينه ي دست پدر است،

زندگي مثل زمان در گذر است

[ جمعه 31 / 1 / 1390 ] [ 20:23 ] [ elnaz ] [ ]

انسان

 

دکتر علی شريعتی انسان‌ها را به چهار دسته تقسيم کرده است:

١ـ آناني که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم نيستند.

عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم مي‌شوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند.

 

٢ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هم نيستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هويت‌شان را به ازای چيزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصيت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آيند. مرده و زنده‌‌شان يکی است.

 

٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم هستند.

آدم‌های معتبر و با شخصيت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.

 

٤ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هستند.

شگفت‌انگيز‌ترين آدم‌ها.

در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم. اما وقتی که از پيش ما مي‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک مي‌کنيم، باز مي‌شناسيم، می فهميم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما هميشه عاشق اين آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گيريم قفل بر زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سکوت می‌کنيم و غرقه در حضور آنان مست می‌شويم و درست در زماني که می‌روند يادمان می‌آيد که چه حرف‌ها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اين‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد

[ جمعه 31 / 1 / 1390 ] [ 20:13 ] [ elnaz ] [ ]

یا زهرا

حق دارد اسمان اگر زانو بزند این همه غم را

سکوت غم بزرگی است که کلوی پرنده را می فشارد

بعد تو حق دارند اگر نخندند

بعداز ردپای تو به کدام سو می روند

وقتی مدفنت مشام هیچکس ونیسمی را معطر نمی کند

کاش نشانه ای به قاصدک ها می دادی.کاش

هنوز بوی در نیم سوخته از کوچه های تنک مدینه می شنوم

از پشت صفحات خبار گرفته تاریخ هنوز کلمات وایین های زندگی تو زنده اند

اگر سیره تو فراگیر شود اگر حیا و نجابت تو سر مشق همه ی ما شود

دوباره عطر امامت مشام روزهای تنها متنده ما را پر خواهد کرد

کاش ما را از این خواب زمستانی برخیزیم کاش

کاش از قلبم به قبرش راه داشت کاش زهرا هم زیارتگه داشت

ای قلم بنویس ای تاریخ در خود ثبت کن در میان کوچه های مدینه یکتن یاور زهرا نبود

[ شنبه 30 / 1 / 1390 ] [ 8:44 ] [ elnaz ] [ ]

هدیه

 



 

سکوتم را به باران هدیه کردم

تمام زندگیم گریه کردم

نبودی در فراق شانه هایت

به هرخاکی رسیدم تکیه کردم

[ شنبه 30 / 1 / 1390 ] [ 7:19 ] [ elnaz ] [ ]