تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

3نفر هستند که بدون هیچ چشمداشت و منتی و فقط به خاطر خودت خواسته هایت را بر طرف میکنند، پدر و مادرت و نفر سومی که خودت پیدایش میکنی، مواظب باش که از دستش ندهی و بدان که تو هم برای او نفر سوم خواهی بود

مادر

 

 
my mother i love you and i need you,even tough
i love you and i need you,even tough
i may at times have made you tear your hair
i set myself apart,bet even so
your presence and your loves are always there
you are my jail cell and ten-ton door
that keeps me from just being who i am
and so i pound the walls and go to war
ramming all the rules that i can ram
yet though i mast rebel,all the while
i know your love,s the ground on wich i stand
i wait upon the flash of your pround smile,my mother
and twist inside at every reprimand
i,m sorry for the times i,ve caused you pain
after these brief storms,love will remain
مادر دوستت دارم وتا ابد به تو محتاجم
تا ابد دوستت دارم وبه تو محتاجم
وهمین لحظه این قدر اشک برای ریختن دارم که موهایت تر شود
خودم را از تو دور کرده ام،با این وجود توجه وعشق تو هنوز در دلم برپاست
تو مامن وسرپناه من هستی
که مرا از گزندها وآسیب ها حفظ می کنی
من از دیوارها می گذرم وپرواز می کنم
و تمام کارهایی را که باید،انجام می دهم تا در پناه تو باشم
شاید من یاغی وسرکش باشم
اما می دانم حتی زمینی که بر روی آن ایستاده ام از عشق تو سرشار است
من منتظر لبخند درخشان وپرغرور تو هستم،مادر
لبخندی که هر گره ای را باز می کند
برای تمام لحظاتی که به خاطر من رنج کشیده ای متا سفم
اما بعد از طوفان های کوچک این آرامش است که پا برجا خواهد ماند



 

[ جمعه 16 / 9 / 1390 ] [ 12:7 ] [ elnaz ] [ ]

گاهی به نگاهت نگاه کن

 

انیشتین می‌گفت :

« آنچه در مغزتان می‌گذرد، جهانتان را می‌آفریند.

استفان كاوی (از سرشناسترین چهره‌های علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است كه می‌گوید:

« اگر می‌خواهید در زندگی و روابط شخصی‌تان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایش‌ها و رفتارتان توجه كنید؛ اما اگر دلتان می‌خواهد قدم‌های كوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگی‌تان ایجاد كنید باید نگرش‌ها و برداشت‌هایتان را عوض كنید .»

او حرفهایش را با یك مثال خوب و واقعی، ملموس‌تر می‌كند:

« صبح یك روز تعطیل در نیویورك سوار اتوبوس شدم. تقریباً یك سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سكوتی دلپذیر برقرار بود تا اینكه مرد میانسالی با بچه‌هایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر كرد. بچه‌هایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب می‌كردند. یكی از بچه‌ها با صدای بلند گریه می‌كرد و یكی دیگر روزنامه را از دست این و آن می‌كشید و خلاصه اعصاب همه‌مان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچه‌ها كه دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمی‌آورد و غرق در افكار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازكردم كه:

«آقای محترم! بچه‌هایتان واقعاً دارند همه را آزار می‌دهند. شما نمی‌خواهید جلویشان را بگیرید؟»

مرد كه انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می‌افتد، كمی خودش را روی صندلی جابجا كرد و گفت:

بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمی‌گردیم كه همسرم، مادر همین بچه‌ها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است... من واقعاً گیجم و نمی‌دانم باید به این بچه‌ها چه بگویم. نمی‌دانم كه خودم باید چه كار كنم و ... و بغضش تركید و اشكش سرازیر شد.»

استفان كاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره می‌پرسد:

« صادقانه بگویید آیا اكنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمی‌بینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد كه نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟ »

و خودش ادامه می‌دهد كه:

« راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمی‌دانستم. آیا كمكی از دست من ساخته است؟ و....

اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم كه این مرد چطور می‌تواند تا این اندازه بی‌ملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می‌خواستم كه هر كمكی از دستم ساخته است انجام بدهم .»

حقیقت این است كه به محض تغییر برداشت٬ همه چیز ناگهان عوض می‌شود. كلید یا راه حل هر مسئله‌ای این است كه به شیشه‌های عینكی كه به چشم داریم بنگریم؛ شاید هرازگاه لازم باشد كه رنگ آنها را عوض كنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازه‌ای ببینیم و تفسیر كنیم . آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلكه تعبیر و تفسیر ما از آن است!

 

 

منبع: وبلاگ پاسارگاد

[ پنج شنبه 10 / 9 / 1390 ] [ 16:32 ] [ elnaz ] [ ]

23 نکته برای غلبه بر خشم

 


 

۱ - خود را دوست داشته باشید تا هرگز گرفتار خشم‌های مخرب نخواهید شد.

۲ - خود را از شر توقعاتی که از دیگران دارید نجات دهید.

۳ - رفتارهای خشم برانگیز را بررسی کنید و راهی صحیح برای ابراز احساسات خود بیابید.

۴ - در هنگام عصبانیت سعی کنید پیش کسی بروید که برای او احترام خاصی قایل هستید و او را دوست دارید.

۵ - لحظات عصبانیت خود را با قید زمان و مکان و واقعه‌ای که باعث عصبانیت شما شده یادداشت کنید.

۶ - از شخصی که دوستش دارید بخواهید تا هنگام عصبانیت‌، به شما با گفتار یا اشاره‌های توافق شده‌، هشدار دهد.

۷ - پس از بروز خشم اعلام کنید که خطا کرده‌اید.

۸ - یاد بگیرید که اگر چیزی را دوست ندارید. اما از آن عصبانی هم نشوید.

۹ - یاد بگیرید که هر کس حق دارد چیزی باشد که خودش انتخاب کرده‌.

۱۰ - ادای عصبانیت را در آورید.

۱۱ - عصبانیت خود را به تعویق اندازید.

۱۲ - در لحظه خشم‌، از افکار خود آگاهی پیدا کنید.

۱۳ - شوخ طبعی را در خود پرورش دهید.

۱۴ - زمان حال خود را با خشم و عصبانیت به هدر ندهید.

۱۵ - زندگی را سخت نگیرید.

۱۶ - خود را ارزشمند بدانید و اجازه ندهید دیگران اختیار شما را در دست بگیرند.

۱۷ - یاد بگیرید تا اعمال و عقاید دیگران شما را پریشان و آشفته نسازد.

۱۸ - به خاطر داشته باشید که دیگران حق دارند با آن چه دلخواه شماست همراه نباشند.

۱۹ - به یاد داشته باشید که دیگران نمی‌توانند همیشه به میل شما رفتار کنند.

۲۰ - اگر فکر می‌کنید که با بلندتر کردن صدایتان طرف مقابل ساکت می‌شود. بیاموزید تا احساس خود را به او نشان دهید، اما کاری نکنید که عصبانی شود.

۲۱ - یاد بگیرید که در برابر یأس و ناکامی به شکل تازه‌ای از خود واکنش نشان دهید.

۲۲ - خشم خود را به نحوی که آثار مخرب نداشته باشد، ابراز کنید.

۲۳ - بیاموزید که دنیا هرگز آن طور که شما می‌خواهید، نخواهد بود.
 

منبع: وبلاگ شخصی دکتر فرخ افتخار

[ پنج شنبه 10 / 9 / 1390 ] [ 16:27 ] [ elnaz ] [ ]